مسماةلغتنامه دهخدامسماة. [ م ُ س َم ْ ما ] (ع ص ) تأنیث مسمی . نامیده شده . اسم گذاشته شده (در زن ). موسوم . مسمات . خوانده شده . و رجوع به مسمات و مسمی شود.
مسماةلغتنامه دهخدامسماة. [ م ِ ] (ع اِ) پای تابه . (منتهی الارب ذیل ماده ٔ س م و) (ناظم الاطباء). جورب . (اقرب الموارد) (نشوء اللغة). جوراب .
مساماةلغتنامه دهخدامساماة. [ م ُ ] (ع مص ) نبرد کردن کسی را به بزرگی . (منتهی الارب ). با کسی به بزرگی نورد کردن . (المصادر زوزنی ). مفاخرت و مبارات کردن . (اقرب الموارد). و رجوع به مسامات شود.
مسموعلغتنامه دهخدامسموع . [ م َ ] (ع ص ) شنیده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شنوده . (آنندراج ). شنیده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به گوشم قوت مسموع و سامعبسازد نغمه ٔ بربط شنیدن . (منسوب به ناصرخسرو).- <sp
مسامیحلغتنامه دهخدامسامیح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسمح و مسماح . جوانمردان . (اقرب الموارد). رجوع به مسمح و مسماح شود.