مسماکلغتنامه دهخدامسماک . [ م ِ ] (ع اِ) چوب دوشاخه که خرگاه را به وی درواکنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گاو سر. (ناظم الاطباء).
مسماکدیکشنری عربی به فارسیکوليس , نوعي پرگار که براي اندازه گيري ضخامت يا قطر اجسام بکار ميرود , فندق شکن , گازانبر
مسموکلغتنامه دهخدامسموک . [ م َ ] (ع ص ) دراز و بلند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رسن استوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مصمقلغتنامه دهخدامصمق . [ م ُ ص َم ْ م ِ ] (ع ص ) حیرت زده ای که نخورد و ننوشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مصمئکلغتنامه دهخدامصمئک . [ م ُ م َ ءِک ک ] (ع ص ) ترشده از باران . (ناظم الاطباء). و رجوع به مصمئکة شود.
مصمغلغتنامه دهخدامصمغ. [ م ُ ص َم ْ م َ ] (ع ص ) حبر مصمغ؛ سیاهی با صمغ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرکب صمغی . (ناظم الاطباء). سیاهی به صمغ آمیخته . صمغی . به صمغ آلوده . (یادداشت مؤلف ).
درواکردنلغتنامه دهخدادرواکردن . [ دَرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (از: در + وا + کردن ) افراشتن . برپا کردن . بلند کردن ، (ناظم الاطباء).ستیخ کردن . سیخ کردن چون : دروا کردن خروس پرهای گردن را در جنگ . منفوش کردن ، چون : دروا کردن گربه موی را؛ یعنی براق شدن او. برداشتن . رفع کردن . بلند کردن .بالا زدن ،