مشاقلغتنامه دهخدامشاق .[ م َ شاق ق ] (ع اِ) سختیها. ج ِ مشقة. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : جوان را عذار ارغوانی در تحمل مشاق فراق زعفرانی شد. (سندبادنامه ص 188).
مشاقلغتنامه دهخدامشاق . [ م َش ْ شا ] (ع ص ) بسیار مشق کاری کننده . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از عربی مشخ کننده و کاری کننده . (ناظم الاطباء). || آن که مشق خط میدهد و تعلیم خط
مشاقیصلغتنامه دهخدامشاقیص . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِشقَص : فیرمونه بالمشاقیص و المعابل العراض النصول حتی تنکسر. (الجماهر بیرونی ص 76). و رجوع به مشقص شود.
مشاقاةلغتنامه دهخدامشاقاة. [ م ُ ] (ع مص )(از «ش ق و») سختی کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معاسرة. (تاج العروس ج 10 ص 201) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به سخ
مشاقحةلغتنامه دهخدامشاقحة.[ م ُ ق َ ح َ ] (ع مص ) همدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مشاقذةلغتنامه دهخدامشاقذة. [ م ُ ق َ ذَ ] (ع مص ) همدیگر را دشمنی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معادات . دشمنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مشاقیلغتنامه دهخدامشاقی . [ م َش ْ شا ] (حامص ) کار مشاق . عمل مشاق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خطآموزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || عمل خوشنویس . (یادداشت ایضاً). ||
مشاقیصلغتنامه دهخدامشاقیص . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِشقَص : فیرمونه بالمشاقیص و المعابل العراض النصول حتی تنکسر. (الجماهر بیرونی ص 76). و رجوع به مشقص شود.
مشاقاةلغتنامه دهخدامشاقاة. [ م ُ ] (ع مص )(از «ش ق و») سختی کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معاسرة. (تاج العروس ج 10 ص 201) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به سخ
مشاقحةلغتنامه دهخدامشاقحة.[ م ُ ق َ ح َ ] (ع مص ) همدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).