مشتمللغتنامه دهخدامشتمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص )آن که در بر می گیرد و احاطه می کند و می گنجاند. دربرگیرنده . احاطه کننده . (ناظم الاطباء). گرداگرد فراگیرنده و بر بالای چیزی محیطشونده . (غیاث ) (آنندراج ). در بردارنده . حاوی . شامل : ... فرمان دهد تا بابی در این کتاب به
مستمیللغتنامه دهخدامستمیل . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمالة. مایل و خم شونده . (از اقرب الموارد). || عطف و توجه کسی را خواهنده . || مایل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استمالة شود.
مستمللغتنامه دهخدامستمل . [ م ُ ت َ م ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استملال . بستوه آینده . (از منتهی الارب ). بیزارشونده و ناراحت از کسی . (از اقرب الموارد). رجوع به استملال شود.