مشخص کردندیکشنری فارسی به انگلیسیdecide, define, designate, determine, distinguish, line, mark , specify, stamp
مشخص کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مشخص کردن، بستن، معین کردن، شمردن سیاهه تهیه کردن، لیست کردن تعریف کردن، تعیین کردن، محدود کردن جدا کردن، فرق گذاشتن، کنار گذاشتن گذاشتن معنا داشتن تشخیصدادن، تمیز دادن مخصوص کردن بهکسی، اختصاص دادن به(برای) کسی (چیزی)، تسهیم کردن
مشخشلغتنامه دهخدامشخش . [ م َ ش َ ] (فعل نهی ) منع از لخشیدن ، یعنی ملخش چه شخشیدن به معنی لغزیدن و لخشیدن آمده است . (برهان ) (آنندراج ). کلمه ٔنهی ، یعنی نلغز و نلخش . (ناظم الاطباء) : یکی بهره را بر سه بهر است بخش تو هم برسه بخش هیچ برتر مشخش .<p class="
مشخصلغتنامه دهخدامشخص . [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) تشخیص دهنده . || مایه ٔ تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.
مشخصلغتنامه دهخدامشخص . [ م ُ ش َخ ْخ َ ] (ع ص ) تشخیص کرده شده . و نامشخص ، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. (آنندراج ). معین . محقق . معین شده . محقق شده . قرارداده شده . (از ناظم الاطباء) : در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده
مشخصلغتنامه دهخدامشخص . [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) تشخیص دهنده . || مایه ٔ تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.
مشخصلغتنامه دهخدامشخص . [ م ُ ش َخ ْخ َ ] (ع ص ) تشخیص کرده شده . و نامشخص ، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. (آنندراج ). معین . محقق . معین شده . محقق شده . قرارداده شده . (از ناظم الاطباء) : در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده
مشخصدیکشنری فارسی به انگلیسیwell-defined, clean-cut, clear-cut, decided, definite, definitive, distinct, especial, given, pronounced, several, sharp, specific, strict, tangible
نامشخصلغتنامه دهخدانامشخص . [ م ُ ش َخ ْ خ َ ] (ص مرکب ) نامعین . (ناظم الاطباء). بی تحقیق و نامعین . (غیاث اللغات ). || آنکه بر یک وضع و حالت نباشد.(آنندراج ) (از غیاث اللغات ). نااستوار. ناپایدار. تغیرپذیر. بی قرار. متردد. (ناظم الاطباء) : همچون کلیم دیگر یک نامشخص
مشخصلغتنامه دهخدامشخص . [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) تشخیص دهنده . || مایه ٔ تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.
مشخصلغتنامه دهخدامشخص . [ م ُ ش َخ ْخ َ ] (ع ص ) تشخیص کرده شده . و نامشخص ، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. (آنندراج ). معین . محقق . معین شده . محقق شده . قرارداده شده . (از ناظم الاطباء) : در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده
امضای وارس مشخصdesignated-verifier signature, DVSواژههای مصوب فرهنگستاننوعی امضای رقمی که در آن وارسیکنندة مشخصی از اعتبار پیام امضاشده مطمئن میشود، اما نمیتواند شخص ثالث یا نهاد دیگری را قانع کند