خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشرق
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) خاور، جای طلوع خورشید.
-
جستوجو در متن
-
خاور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) 1 - مغرب . 2 - مشرق .
-
خاوران
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ په . ] (اِ.) 1 - مغرب . 2 - مشرق .
-
مشارق
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مشرق .
-
بتو
فرهنگ فارسی معین
(بَ ت ُ ) (اِ.) 1 - جایی که غالباً آفتاب در آن جا بتابد. 2 - مشرق .
-
خافقین
فرهنگ فارسی معین
(فِ قِ) [ ع . ] (اِ.) مشرق و مغرب ، خاور و باختر.
-
خراسان
فرهنگ فارسی معین
(خُ) 1 - مشرق . مق بابل ، مغرب . 2 - نغمه ای است از موسیقی قدیم .
-
چهار ارکان
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - چهار حد جهان : مشرق ، مغرب ، شمال و جنوب . 2 - نوعی خیمة چهارگانه .
-
سپیده
فرهنگ فارسی معین
(س دِ) (ص مر.) روشنایی کمی که هنگام آغاز صبح در آسمان مشرق پدیدار می شود، سفیده .
-
چهارسو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِمر.) 1 - چهارجانب : شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب . 2 - چهارراه . 3 - چهارراه میان بازار، چارسوق ، چارسوک . 4 - (کن .) دنیا، جهان .
-
تشریق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - روشن کردن . 2 - به سوی مشرق توجه کردن . 3 - نهادن پاره های گوشت در آفتاب تا خشک شود. ایام ~ : سه روز پس از عید قربان که در آن ، در قدیم گوشت های قربانی را خشک می کردند.
-
انواء
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ. نوء، سقوط ستارة یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق . تازیان می پنداشتند که هرگاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستارة دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. ؛علمِ ~: یکی از علوم...
-
کاملیا
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.) درختچه ای است زینتی از خانوادة چای که جزو تیرة پنیرک می باشد. برگ هایش بیضی و شبیه برگ چای است و گل هایش خوش رنگ و زیبا است . در حدود 14 گونه از این گیاه شناخته شده که در جنوب و مشرق آسیا به فراوانی کشت می شوند. این گیاه همیشه سبز ...