مشغوللغتنامه دهخدامشغول . [ م َ ] (ع ص ) در کار داشته شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در کار. بکار. (یادداشت مؤلف ) : لیکن تو نئی به علم مشغول مشغول به طاق و طیلسانی . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 467
مشغولفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که عهدهدار انجام کاری باشد.۲. سرگرم.۳. [عامیانه، مجاز] گرفتار؛ درگیر.۴. دارای شغل.
رژیلغتنامه دهخدارژی . [ رِ ] (اِخ ) به زمان صدارت میرزا حسینخان مشیرالدوله امتیاز راه آهن به دولت انگلیس داده شده بود که به موقع اجرا نرسید و این معامله همیشه مورد بحث و ادعای دولت انگلیس با دولت ایران بود تا مراجعت ناصرالدین شاه از سفر سیم فرنگ (1307 هَ . ق
مشغوللغتنامه دهخدامشغول . [ م َ ] (ع ص ) در کار داشته شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در کار. بکار. (یادداشت مؤلف ) : لیکن تو نئی به علم مشغول مشغول به طاق و طیلسانی . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 467
مشغولفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که عهدهدار انجام کاری باشد.۲. سرگرم.۳. [عامیانه، مجاز] گرفتار؛ درگیر.۴. دارای شغل.
دل مشغوللغتنامه دهخدادل مشغول . [ دِ م َ ] (ص مرکب ) مشغول دل . با شغل دل . نگران چیزی بقصد رفع خطری از کسی یا تیمارداری از کسی . || مضطرب . مشوش . ناراحت . نگران : من هرگز استادم را دل مشغولتر و متحیرتر از این ندیدم که این روزگار که اکنون دیدم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <spa
مشغوللغتنامه دهخدامشغول . [ م َ ] (ع ص ) در کار داشته شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در کار. بکار. (یادداشت مؤلف ) : لیکن تو نئی به علم مشغول مشغول به طاق و طیلسانی . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 467