مشقصلغتنامه دهخدامشقص . [ م ِق َ ] (ع اِ) پیکان پهن یا تیر پیکان پهن دار و پیکان دراز یا تیر پیکان درازدار، که بدان وحش را شکار کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیکان دراز. ج ، مشاقص . (مهذب الاسماء).
مشقصلغتنامه دهخدامشقص . [ م ُ ش َق ْ ق ِ ] (ع ص ) قصاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
مشاقیصلغتنامه دهخدامشاقیص . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِشقَص : فیرمونه بالمشاقیص و المعابل العراض النصول حتی تنکسر. (الجماهر بیرونی ص 76). و رجوع به مشقص شود.
مشکپوشلغتنامه دهخدامشکپوش . [ م ُ / م ِ ] (ن مف مرکب ) پوشیده از مشک . خوشبوی . معطر : بنفشه دگرباره شد مشکپوش سر نرگس آمد ز مستی به جوش . خاقانی . || کنایه است از موی رخسار مرد :</s
مشاقیصلغتنامه دهخدامشاقیص . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِشقَص : فیرمونه بالمشاقیص و المعابل العراض النصول حتی تنکسر. (الجماهر بیرونی ص 76). و رجوع به مشقص شود.