خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشوش
/mošavvaš/
معنی
درهم؛ شوریده؛ پریشان؛ آشفته؛ نامرتب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آسیمه، آشفته، بیآرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان
۲. نامرتب ≠ آرام
دیکشنری
anxious, uneasy
-
جستوجوی دقیق
-
مشوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mošavvaš درهم؛ شوریده؛ پریشان؛ آشفته؛ نامرتب.
-
مشوش
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسیمه، آشفته، بیآرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان ۲. نامرتب ≠ آرام
-
مشوش
لغتنامه دهخدا
مشوش . [ م َ ] (ع اِ) (از «م ش ش ») دستارچه ٔ دست . (منتهی الارب ). دستمال و هر چیزی که بدان دست را پاک کنند. (ناظم الاطباء). دستار خوان . (مهذب الأسماء). دستمال و آنچه بدان دست را پاک کنند از مندیل و مانند آن و یقول : اعطنی مشوشا امش به یدی ، و ارا...
-
مشوش
لغتنامه دهخدا
مشوش . [ م ُ ] (اِ) روغن آمیخته باسپیده ٔ تخم مرغ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مشوش
لغتنامه دهخدا
مشوش . [ م ُ ش َوْ وَ ] (ع ص ) پریشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). شوریده کار و پریشان کرده شده . آشفته و پریشان و مضطرب و سرگردان و بی آرام و بی آسایش وشوریده و درهم و برهم . (ناظم الاطباء). کار درهم و آشفته . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). آش...
-
مشوش
لغتنامه دهخدا
مشوش . [ م ُ ش َوْ وِ ] (ع ص ) پریشان کننده . (غیاث ). آمیزنده و پریشان کننده ٔ کار. (از محیطالمحیط) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تشویش و ماده ٔ بعد شود.
-
مشوش
فرهنگ فارسی معین
(مُ شَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) آشفته ، پریشان .
-
مشوش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
anxious, uneasy
-
مشوش
دیکشنری عربی به فارسی
داراي چشمان قي گرفته وخواب الود , تيره وتار
-
واژههای مشابه
-
مشوش شدن
واژگان مترادف و متضاد
پریشان شدن، آشفته شدن، مضطرب شدن، ناآرامشدن
-
مشوش کردن
واژگان مترادف و متضاد
آشفته کردن، پریشان کردن، مشوش داشتن، آسیمه کردن، مضطرب ساختن ≠ آرام ساختن
-
مشوش شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
addle
-
مشوش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
addle, disquiet, disturb, tear
-
مشوش کننده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
disturber