مشکانیلغتنامه دهخدامشکانی . [ م ُ ] (ص نسبی ) نسبت است مر مشکان را و آن ناحیه ای است از اعمال روزراور، از نواحی همدان . و از آنجاست احمدبن اسدبن مشکان زوزنی مشکانی بقیه و دیگران . (از لباب الانساب ).
عضدی مشکانیلغتنامه دهخداعضدی مشکانی . [ ع َ ض ُ ی ِ م ُ ] (اِخ ) در کتاب اسکندرنامه ، نظم کردن داستان عشقی «اهراوستودن » به وی نسبت داده شده است . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به سبک شناسی بهار ج 2 ص 129 و
مسکونیلغتنامه دهخدامسکونی . [ م َ ] (ص نسبی ) قابل سکونت . ساکن شدنی . سکونت گزیدنی . و رجوع به مسکون شود.
عضدی مشکانیلغتنامه دهخداعضدی مشکانی . [ ع َ ض ُ ی ِ م ُ ] (اِخ ) در کتاب اسکندرنامه ، نظم کردن داستان عشقی «اهراوستودن » به وی نسبت داده شده است . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به سبک شناسی بهار ج 2 ص 129 و
عضدی مشکانیلغتنامه دهخداعضدی مشکانی . [ ع َ ض ُ ی ِ م ُ ] (اِخ ) در کتاب اسکندرنامه ، نظم کردن داستان عشقی «اهراوستودن » به وی نسبت داده شده است . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به سبک شناسی بهار ج 2 ص 129 و