مشکیزهلغتنامه دهخدامشکیزه . [ م َ زَ / زِ ] (اِ مصغر) مشکیچه که خیک و مشک کوچک باشد. (برهان ). مشکوله . (فرهنگ رشیدی ). مشکیچه . (آنندراج ). مشکیچه و مشک کوچک . (ناظم الاطباء). و رجوع به مشکوله و مشکیجه و مشکیچه شود.
مشکیجهلغتنامه دهخدامشکیجه . [ م َ ج َ / ج ِ ] (اِ مصغر) مشک کوچک که آن را مشکچه هم میگویند. (آنندراج ). همان مشکچه است . (انجمن آرا). رجوع به مشکیچه و مشکچه شود.
مشکیجهلغتنامه دهخدامشکیجه . [ م ِ ج َ / ج ِ ] (اِ) گلی است سفید و خوشبوی ، و آن را نسرین گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). نام گلی پرپر و سفید و خوشبوی شبیه به گل سرخ ، و آن را شیرین و مشکین وفادار نیز گویند. (ناظم الاطباء).