مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م َ دَ ] (ع مص ) بازگشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) بازگشت و انصراف . (از ناظم الاطباء).
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م ُ دِ ] (ع اِ) نام جمادی الاولی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ماه جمادی اول . (ناظم الاطباء). رجوع به جمادی الاول شود.
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مرد سخت و قوی سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت سینه . (مهذب الاسماء). || کسی که خوی و عرق او تا به سینه ٔ وی رسیده باشد. || سپیدی سر و سینه از گوسفند و اسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || میش سیاه سینه ٔ سپی
مصدرفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن.۲. [قدیمی] بازگشتنگاه؛ جای بازگشتن.۳. [قدیمی] محل صدور.
لَّا تَعُولُواْفرهنگ واژگان قرآنکه منحرف نشوید (کلمه عول مصدر فعل تعولوا و به معناي ميل و انحراف است )
ﭐشْتَرَوْاْ بِـفرهنگ واژگان قرآنفروختند (کلمه اشتراء که مصدر فعل يشترون است به معناي خریدن و کلمه شراء به معناي فروختن است . البته اگربعد از هرکدام حرف اضافه "ب" بیاید معنایش برعکس می شود)
تَمُورُفرهنگ واژگان قرآنحرکاتي مانند دود انجام ميدهد (پيچ وتاب ميخورد و در فضا محو ميشود.کلمه مور که مصدر فعل تمور است ،به معناي تردد درآمد و شد است ، نظير کلمه موج که آن نيز به همين معنا است )
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م َ دَ ] (ع مص ) بازگشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) بازگشت و انصراف . (از ناظم الاطباء).
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م ُ دِ ] (ع اِ) نام جمادی الاولی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ماه جمادی اول . (ناظم الاطباء). رجوع به جمادی الاول شود.
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مرد سخت و قوی سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت سینه . (مهذب الاسماء). || کسی که خوی و عرق او تا به سینه ٔ وی رسیده باشد. || سپیدی سر و سینه از گوسفند و اسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || میش سیاه سینه ٔ سپی
مصدرفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن.۲. [قدیمی] بازگشتنگاه؛ جای بازگشتن.۳. [قدیمی] محل صدور.
حرف مصدرلغتنامه دهخداحرف مصدر. [ ح َ ف ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة مصدر. علامت مصدر. پساوند مصدر و آن دال و نون یا تاء و نون است . شمس قیس علامتهای حاصل مصدر را نیز در عنوان حرف مصدر آورده گوید: و آن الف و راء است که در اواخر بعضی افعال معنی مصدری دهد، چنانکه رفتارو گفتار و کردار و د
اسم مصدرلغتنامه دهخدااسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخی
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م َ دَ ] (ع مص ) بازگشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) بازگشت و انصراف . (از ناظم الاطباء).
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م ُ دِ ] (ع اِ) نام جمادی الاولی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ماه جمادی اول . (ناظم الاطباء). رجوع به جمادی الاول شود.
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مرد سخت و قوی سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت سینه . (مهذب الاسماء). || کسی که خوی و عرق او تا به سینه ٔ وی رسیده باشد. || سپیدی سر و سینه از گوسفند و اسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || میش سیاه سینه ٔ سپی