مصقعةلغتنامه دهخدامصقعة. [ م ُ ق ِ ع َ ] (ع ص ) زمین پشک زده شده . (ناظم الاطباء). مصقوعة. (منتهی الارب ).
مسکعةلغتنامه دهخدامسکعة. [ م َ ک َ ع َ / م ُ س َک ْ ک ِ ع َ ] (ع اِ) زمین بی علامت و نشان . (منتهی الارب ). زمین مضلل و گمراه کننده : فلان فی مسکعة من أمره ؛ در زمین گمراه کننده ٔ دشوار افتاده است که در آن راهی به روی کار نمی برد. (از اقرب الموارد).
مسکةلغتنامه دهخدامسکة. [ م ُ س ُ ک َ ] (ع اِمص ) زُفتی . (منتهی الارب ).بخل . || خیر و نیکوئی . (اقرب الموارد).
مسقعلغتنامه دهخدامسقع. [ م ِ ق َ ] (ع ص ) فصیح و بلیغ و مصقع، گویند خطیب مسقع یا مصقع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسکةلغتنامه دهخدامسکة. [ م َ ک َ ] (ع اِ) اسم المره است از مصدر مَسک . (از اقرب الموارد). رجوع به مسک شود. || یک قطعه از مَسک یعنی جلد و پوست . (از اقرب الموارد). رجوع به مَسک شود.
مصقوعةلغتنامه دهخدامصقوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) زمین پشک زده شده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زمین پشک زده شده که در آن شبنم باشد. مصقعة. (ناظم الاطباء).