مصمادلغتنامه دهخدامصماد. [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مصماد؛ ماده شتر پیوسته شیرده که در زمستان و خشکسالی شیر وی باقی باشد. ج ، مصامد، و مصامید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مسماتلغتنامه دهخدامسمات . [ م ُ س َم ْ ما ] (ع ص ) رسم الخطی از مسماة. تأنیث مسمی . نامیده شده . اسم گذاشته . (از ناظم الاطباء). و رجوع به مسماة و مسمی شود.
مسموطلغتنامه دهخدامسموط. [ م َ] (ع ص ) بره و بزغاله ٔ پاکیزه از موی جهت بریان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اوریدکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). اورودکرده .
مشموطلغتنامه دهخدامشموط. [ م َ ] (ع ص ) درآمیخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلوط. (از اقرب الموارد).
مساماتلغتنامه دهخدامسامات . [ م َ سام ْ ما ] (ع اِ) ج ِ مَسام ّ. جج ِ مَسم ّ. منفذها و سوراخهای کوچکی که در بدن واقعندو عرق و بخار از آنها خارج میگردد. (ناظم الاطباء). سوراخهای باریک پوست بدن . رجوع به مسام و مسم شود.
مساماتلغتنامه دهخدامسامات . [ م ُ] (ع مص ) مساماة. نبرد کردن در بزرگی . (آنندراج ). رجوع به مساماة شود : قلاع رکن الدین را که ...با ایوان کیوان مسامات می نمود. (جهانگشای جوینی ).
مصامیدلغتنامه دهخدامصامید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مصماد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مصماد شود.
مصامدلغتنامه دهخدامصامد. [ م َ م ِ ] (ع اِ) مصامید. ج ِ مصماد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مصماد شود.