خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصنعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصنعه
لغتنامه دهخدا
مصنعه . [ م َ ن َ ع َ ] (ع اِ) مصنعة. آب انبار. آبگیر. آبگاه . گودی که آب باران را در آن نگاه دارند. (از یادداشت مؤلف ) : قلعه ٔ سمیران ... آب مصنعه دارد... قلعه ٔ خواران ... آب مصنعه دارد... خرمه ... آب مصنعه دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 159). هو...
-
واژههای مشابه
-
مصنعة
لغتنامه دهخدا
مصنعة. [ م َ ن َ / ن ُ ع َ ] (ع اِ) آبگاه . (یادداشت مؤلف ). جای گرد آمدن آب باران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب انبار. مصنع. (منتهی الارب ). آبگیر. ج ،مصانع. (مجمل اللغة) (ترجمان القرآن جرجانی ص 89). حوض بزرگ . (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) (مج...
-
جستوجو در متن
-
عبدسی
لغتنامه دهخدا
عبدسی . [ ع َ دَ ] (اِخ ) حمزه گوید این کلمه معرب افداسهی است و آن نام مصنعه ای است که در بازار کسکر بوده است . عرب آن بازار را ویران کرد و این نام بر عمارتهای اطراف مانده است . (معجم البلدان ).
-
آبگاه
لغتنامه دهخدا
آبگاه . (اِ مرکب ) ورد. مورد. (زمخشری ). منهل . مصنعه . تالاب . استخر. آبخور. || مثانه . || تهیگاه . زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران . خاصره .
-
مصانع
فرهنگ فارسی معین
(مَ نِ) [ ع . ] (اِ.) جَ مصنع و مصنعه . 1 - جاهایی که باران در آن جمع شود، آبگیرها. 2 - دیه ها. 3 - قلعه ها، قصرها.
-
قلعه خرمه
لغتنامه دهخدا
قلعه خرمه . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) قلعه ای محکم است در میان عمارتها و هوای آن معتدل است و آب مصنعه دارد. (فارسنامه ٔ ص 159) (نزهةالقلوب ص 133).
-
اصطخریار
لغتنامه دهخدا
اصطخریار. [ اِ طَ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ای است سخت عظیم و از این سبب آنرا اصطخریار نام نهاده اند یعنی یار اصطخر است و هواء آن معتدلست و آب چشمه و مصنعه دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 159). و حمداﷲ مستوفی آرد: قلعه ای محکم است و بدین سبب آنرا بدین...
-
سمیران
لغتنامه دهخدا
سمیران .[ س ِ ] (اِخ ) قلعه ٔ استواری است بنزدیکی جویم ابی احمد و گرمسیر است و آب مصنعه دارد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 159). قلعه ٔ محکمی است در ساحل یک نهر جاری بین کوهها و ولایت مارم صاحب الموت آنرا خراب کرده و این قلعه بملک دیلم متعلق بوده است . (از...
-
مصنع
لغتنامه دهخدا
مصنع. [ م َ ن َ ] (ع اِ) جای گرد آمدن آب باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). غدیر. آبگیر طبیعی . || آب انبار. مصنعة. آبگیر و حوض . (غیاث ). آبدان .و رجوع به مصانع شود : و آب این شهر [ تنیس ] از این مصنعهاست که به وقت زیاده شدن نیل پر...
-
مصانع
لغتنامه دهخدا
مصانع. [ م َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ مصنع و مَصْنَعة. (از منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). جاها که آب باران در آن جمع شود. غدیرها و آبگیرهای طبیعی : سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات ِتو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی ؟ سعدی .|| آبگیرها و آبدانهای ساخ...
-
مصطنع
لغتنامه دهخدا
مصطنع. [ م ُ طَ ن ِ ] (ع ص ) گیرنده ٔ احسان و انعام . || آنکه عطا می کند و احسان می نماید. (ناظم الاطباء). نکویی کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محسن : هیچ مردم پاکیزه اصل حق نعمت مصطنع و منعم خویش را فراموش نکند. (تاریخ بیهقی ). || دعوت صنعت س...
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح َ / ح ِ ] (ع اِ) چیزی چون مصنعة که آب را سازند. || آب ایستاده . مرداب .ماء مستنقع. || سنگی که بر مجرای آب نهندتا آب ، حبس شود. (معجم البلدان ). || چوب یا سنگ که بر آبراهه نهند بجهت گرد آمدن آب تا ستور را آب دهند. || سقایة. || [ ح ِ ] آب مجت...
-
خرمه
لغتنامه دهخدا
خرمه . [ خ ُرْ رَ م َ ] (اِخ ) نام ناحیتی است از نواحی فارس بجانب استخر. (از معجم البلدان ):خرمه شهرکی است خوش و هوا معتدل و آب روان و میوه وغله بسیار و قلعه ای است آنجا بر کوه سخت استوار معروف بقلعه ٔ خرمه و جامع و منبر است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص ...