مطمسلغتنامه دهخدامطمس . [ م ُ م َ ] (ع ص ) کورشده و کور و نابینا. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطموس شود.
متمیزلغتنامه دهخدامتمیز. [ م ُ ت َ م َ ی ی ِ ] (ع ص ) جداشونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جدا و علیحده و از هم جدا و متفاوت . (ناظم الاطباء).- متمیز آمدن ؛ جدا و تمیز داده شدن : حلال و حرام آمیخته شده باشد و متمیز نیای
متمیسلغتنامه دهخدامتمیس . [ م ُ ت َ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) خرامنده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرامنده در رفتار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمیس شود.