غير آمندیکشنری عربی به فارسیناامن , غيرمحفوظ , بدون ايمني , غير مطملن , نامعين , غير قطعي , سست , بي اعتبار , متزلزل
واثقدیکشنری عربی به فارسیمطملن , دلگرم , بي پروا , رازدار , امانتي , اعتمادي , معتمد , ثابت , وابسته به امين ترکه
اضمندیکشنری عربی به فارسیمطملن ساختن , متقاعد کردن , حتمي کردن , مراقبت کردن در , تضمين کردن , تاوان دادن , لطمه زدن به , اذيت کردن , صدمه زدن به , غرامت دادن
اشهددیکشنری عربی به فارسیگواهي دادن , شهادت دادن , سوگند ياد کردن , تصديق امضاء کردن , تصديق کردن , صحت وسقم چيزي را معلوم کردن , شهادت کتبي دادن , مطملن کردن , تضمين کردن , گواهي کردن
امن (فعل ماض)دیکشنری عربی به فارسیبيمه کردن , بيمه بدست اوردن , ضمانت کردن , ايمن , بي خطر , مطملن , استوار , محکم , درامان , تامين , حفظ کردن , محفوظ داشتن تامين کردن , امن