مطهریلغتنامه دهخدامطهری . [ م ُ طَهَْ هََ ] (حامص ) پاکی . پاکیزگی : ور جنبی ز میکده بر در کعبه بگذردکعبه ز لوث کعب او کی فتد از مطهری .خاقانی .
مطهریلغتنامه دهخدامطهری . [ م ُ طَهَْ هََ ] (اِخ ) مرتضی ، فرزند مرحوم حاج شیخ محمد حسین فریمانی (1299 هَ .ش . - 1358 هَ .ش .). در مشهد متولد شد و مقدمات عربی را بدانجا فراگرفت ، سپس به قم رفت و در آنجا فقه و فلسفه آموخت ، سپس
مطهریلغتنامه دهخدامطهری . [ م ُ طَهَْ هََ ] (ص نسبی ) منسوب است به مطهر که از قراء ری در مازندران است . (از الانساب سمعانی ).
متحریلغتنامه دهخدامتحری . [ م ُ ت َح َرْ ری ] (ع ص ) قصد کننده . (آنندراج ). قصد کننده واراده کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحری شود.
متهریلغتنامه دهخدامتهری ٔ. [ م ُ ت َ هََ رْ رِءْ ] (ع ص ) گوشت نیک پخته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متهریلغتنامه دهخدامتهری . [ م ُ ت َ هََ رْ ری ] (ع ص ) به چوب دستی زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زننده و به چوب دستی زننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهری شود.
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن منصور مطهّری اسپیجابی حنفی . رجوع به احمد... شود.
تپه خالصهواژهنامه آزادتپه ای باستانی متعلق به 8000 سال پیش که در شهر خرم دره، در خیابان شهید مطهری به تازگی کاوش گردیده و آثار کشف شده موجود است .
خاوصیلغتنامه دهخداخاوصی . [ وُ صی ی ] (اِخ ) محمدبن ابوبکربن عبدالرحمن خطیب خاوصی مکنی به ابوبکر از ابوالحسن علی بن سعید مطهری روایت کرد و از او ابوحفص عمربن احمد نسفی حدیث دارد. (از یاقوت در معجم البلدان ).
مطهرلغتنامه دهخدامطهر. [ م ُ طَهَْ هََ ] (اِخ ) قریه ای است از توابع ساری در طبرستان و منسوب بدانجا است ابواسحاق ابراهیم بن محمدبن موسی بن هارون بن فضل بن زیدسروی مطهری . وی مردی فقیه بود. (از معجم البلدان ).