مطوللغتنامه دهخدامطول . [ م ِطْ وَ ] (ع اِ) کیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ذکر. ج ، مطاول . (ناظم الاطباء). || رسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریسمان . (ناظم الاطباء). رسن . ج ، مَطاوِل . مطاول الخیل ، ارسانها. (اقرب الموارد).
مطوللغتنامه دهخدامطول . [ م ُ طَوْ وَ ] (ع ص ) دراز و فروهشته . (آنندراج ). دراز و طولانی . ممتد و دراز و طولانی . (ناظم الاطباء). مقابل مختصر. درازشده : این حدیث بر دارکردن حسنک به پایان آوردم و چند قصه و نکته بدان پیوستم سخت مطول و مبرم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span
مطوللغتنامه دهخدامطول . [ م َ ] (ع ص ) دیردارنده ٔ وام و دین را و دیری کننده در وعده ٔ ادای آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متوللغتنامه دهخدامتول . [ م ُ ] (اِ) نام درختی است که در گرگان رود، به لرک دهند. رجوع به لرک در همین لغت نامه شود.
متویللغتنامه دهخدامتویل . [ م ُ ت َ وَی ْ ی ِ ] (ع ص ) دعاکننده برای چیزی که فرود آید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تویل شود. || حقیرکننده و خوارکننده . (ناظم الاطباء). || نفرین کننده . (ناظم الاطباء).
مثوللغتنامه دهخدامثول . [ م ُ ] (ع مص ) بر پای ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ایستادن و به خدمت ایستادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). به خدمت پیش ایستادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : قصه به حضرت سلطان بنوشتند و راه وصول به خدمت مثو
مثولفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به حضور آمدن ، به خدمت ایستادن . 2 - تشبیه کردن . 3 - افتادن از موضع و جای خود. 4 - چسبیدن به زمین . 5 - بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران .
ضرب مطوللغتنامه دهخداضرب مطول . [ ض َ ب ِ م ُ طَوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون بر رکن مرفل حرفی زیادت کنند مستفعلاتن کنند آن را ضرب مطول خوانند. (المعجم ).
مختصر کردنفرهنگ مترادف و متضادکوتاه کردن، خلاصه کردن، تلخیص کردن ≠ مطول کردن، اطناب دادن، طول و تفصیل دادن
ممطوللغتنامه دهخداممطول . [ م َ ] (ع ص ) درازکشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشیده شده . به درازا کشیده شده . (از اقرب الموارد). || به درازا کوفته شده . (ناظم الاطباء). به درازا کوفته و زده شده مانند شمشیر و جز آن . (از اقرب الموارد). شمشیر دراز. (مهذب الاسماء). || درنگ کرده
ضرب مطوللغتنامه دهخداضرب مطول . [ ض َ ب ِ م ُ طَوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون بر رکن مرفل حرفی زیادت کنند مستفعلاتن کنند آن را ضرب مطول خوانند. (المعجم ).