مطیعالغتنامه دهخدامطیعا. [ م ُ ] (اِخ ) نصرآبادی آرد: از تبارزه ٔ ساکن عباس آباد اصفهان است . مردی در کمال برشتگی و آرام ، دلنشین خاطرها و مقبول دلها بود. هرگز قدم از طریق ادب بیرون ننهاد. اوقات به تجارت میگذرانید به هند رفته پسرش در آنجا فوت شده اعراض کرده بیمار به اصفهان آمده فوت شد. یکی از
متهاییلغتنامه دهخدامتهایی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم سازوار و موافق . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهایؤ شود.
مثعاءلغتنامه دهخدامثعاء. [ م َ ] (ع اِمص ) رفتاری زشت مر زنان را مانند رفتار کفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مثع شود. || (ص ) کفتار گنده بوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن زشت راه رونده . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به مثع شود.
متحویلغتنامه دهخدامتحوی . [ م ُ ت َ ح َوْ وی ] (ع ص ) جمع کرده و فراهم آورده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون ). || شامل شده و مشمول . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || حلقه شده و مدور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تحوی شود.
لقیطلغتنامه دهخدالقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن بکیر المحاربی کوفی ، مکنی به ابوهلال . از روات علم و مصنفین کتب و از شعراست و تا سال 190 هَ . ق . میزیسته واز کتب او کتاب السمر، کتاب الحراب و اللصوص و کتاب اخبارالجن است . (ابن الندیم ). زرکلی گوید: لقیطبن بکیربن الن
حجلغتنامه دهخداحج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). قصد کردن . (ترجمان القرآن ). || ت