معاکةلغتنامه دهخدامعاکة. [ م ُ عاک ْ ک َ ] (ع مص ) خمانیدن و مایل گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معاکةلغتنامه دهخدامعاکة. [ م َ ک َ ] (ع مص ) گول گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). احمق شدن . (از اقرب الموارد).
محاقةلغتنامه دهخدامحاقة. [ م ُ حاق ْ ق َ ] (ع مص ) حقاق . خصومت کردن با کسی . || دعوی حق خود کردن . (منتهی الارب ).
محاکةلغتنامه دهخدامحاکة. [ م َ ک َ ] (ع اِ) مکان و جای بافتن جامه . (منتهی الارب ). دکان جولاهه . کارگاه جولاه . ج ، محاکات . (مهذب الاسماء).
محاکةلغتنامه دهخدامحاکة. [ م ُ حاک ْ ک َ ] (ع مص ) برابری کردن و با هم پهلو سودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
محایقةلغتنامه دهخدامحایقة. [م ُ ی َ ق َ ] (ع مص ) حسد کردن کسی را. || دشمن داشتن کسی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محوقةلغتنامه دهخدامحوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) ارض محوقة؛ زمین کم نبات به جهت قلت باران . (منتهی الارب ). زمین کم گیاه از کمی باران . (ناظم الاطباء).