معرفتشناختیepistemological, gnoseologicalواژههای مصوب فرهنگستانمربوط به معرفتشناسی؛ مربوط به نظریة معرفت متـ . معرفتی epistemic
معرفتلغتنامه دهخدامعرفت . [ م َ رِ ف َ ] (ع اِمص ) شناختگی و شناسایی . (ناظم الاطباء). شناسایی . شناخت . آشنائی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و آنکه در سایه ٔ رایت علما آرام گیرد تا به آفتاب کشف نزدیک افتد به مجرد معرفت آن چندان شکوه در ضمیر او پیدا آید که اوهام نهایت
معرفتدیکشنری فارسی به انگلیسیcivility, cognition, cognizance, cultivation, decencies, education, finish, knowledge, nicety, politeness
بینهگراییevidentialismواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای مبنی بر اینکه یک باور به لحاظ معرفتشناختی تنها در صورتی موجه است که مبتنـی بر شواهد و قرائن مناسب و عقلانی باشد
استدلال از راه درجات یقینargument from differential certaintyواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی استدلال معرفتشناختی بـرای اثبـات وجود دادههای حسی که بـراساس آن فقـط میتوانیم به دادههای حسی ادراکی خود، که وجودشان متمایز از وجود اشیای مادی است، یقین داشته باشیم