مهرکاریلغتنامه دهخدامهرکاری . [ م ِ ] (حامص مرکب ) مهرورزی . ابراز محبت . ابراز عشق و شوق . دوستی : چرا از ویس جُستم مهرکاری چرا از دایه جستم استواری . (ویس و رامین )چو عاشق را نباشد بردباری نبیند خرمی از مهرکاری . <p class="a
چراغ اللـهفرهنگ فارسی عمیدپولی که به درویش یا نقال میدهند؛ پولی که درویش یا نقال معرکهگیر از مردم میگیرد.