معفاصلغتنامه دهخدامعفاص . [ م ِ ] (ع ص ) دختر نهایت بدخلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محفوظلغتنامه دهخدامحفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .- <
معفوسلغتنامه دهخدامعفوس . [ م َ ] (ع ص ) مرد بندی و زندانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوار و حقیر و مبتذل هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مبتذل . (اقرب الموارد).
دخترلغتنامه دهخدادختر. [ دُ ت َ ] (اِ) فرزند مادینه ٔ انسان . ابنه . بنت . دخت . بولة. ولیدة. (یادداشت مؤلف ). شَعرَة. نافِجَة. (منتهی الارب ). مقابل پسر که فرزند نرینه ٔ آدمی است : مراو را دهم دختر خویش راسپارم بدو لشکر خویش را. فردوسی .