معفجلغتنامه دهخدامعفج . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) گول که ضبط کلام و عمل نتواند و سخن ناسزا گوید و کار هیچکاره کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمق که کلام و عمل خود را ضبط نتواند کرد. (از اقرب الموارد). || (اِ) چوبدستی و آلت زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محفظلغتنامه دهخدامحفظ. [ م ُ ح َف ْ ف ِ ] (ع ص ) یاددهنده ٔکتاب و جز آن . (منتهی الارب ). کسی و یا چیزی که سبب می شود سپردن به ذهن و یادآوردن را. (ناظم الاطباء).
محفظلغتنامه دهخدامحفظ. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) به خشم آورنده . (از منتهی الارب ). کسی که به خشم می آورد. (ناظم الاطباء).
محفزدیکشنری عربی به فارسیعامل فعل وانفعال اجسام شيميايي دراثر مجاورت , تشکيلا ت دهنده , سازمان دهنده , فروگشا
محافظلغتنامه دهخدامحافظ. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نگهبانی کننده . (آنندراج ). نگهبان . (ناظم الاطباء). حافظ. حفیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاسبان و حارس . || دستگیر و حامی . || فرمان گزار. || حاکم . || ناظر. (ناظم الاطباء).
محفوظلغتنامه دهخدامحفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .- <
معفجةلغتنامه دهخدامعفجة. [ م ِ ف َ ج َ ] (ع اِ) چوبدستی و آلت زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصا. (اقرب الموارد).
معفجةلغتنامه دهخدامعفجة. [ م ِ ف َ ج َ ] (ع اِ) چوبدستی و آلت زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصا. (اقرب الموارد).