معفوجلغتنامه دهخدامعفوج . [ م َ ] (ع ص ) وطی شده در دبر. الحدیث : اذا قیل للرجل یا معفوج ، فان علیه الحد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عفج شود.
محفوظلغتنامه دهخدامحفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .- <