معلومیلغتنامه دهخدامعلومی . [ م َ ] (حامص ) به معنی آگاهی و دریافت باشد. (برهان ). مأخوذ از تازی ، اطلاع و دانایی و معرفت و دانش و هنر. (ناظم الاطباء).
معلومیلغتنامه دهخدامعلومی . [ م َ ] (ص نسبی ) نسبت است به فرقه ٔ معلومیه که ضد مجهولیه اند. (از انساب سمعانی ). و رجوع به معلومیة شود.
معلوملغتنامه دهخدامعلوم . [ م َ ] (ع ص ) دانسته شده . شناخته شده و آشکار و هویدا و واضح و محقق و مسلم و مشخص و ممتاز. (ناظم الاطباء). دانسته . مقابل مجهول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مردمان را حال ... معلوم تر شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
معلومةلغتنامه دهخدامعلومة. [م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث معلوم . ج ، معلومات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معلوم و معلومات شود.
معلومیةلغتنامه دهخدامعلومیة. [ م َ می ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج عجارده که در اصول عقاید با فرقه ٔ حازمیه یکسانند جز آنکه این گروه گویند که مؤمن کسی است که خدای تعالی را به جمیع اسماء و صفاتش بشناسد و چنانچه برخلاف این باشد او را مؤمن نگویند بلکه باید چنین کسی را جاهل نامید و گویند افعال بندگ
معلومیتلغتنامه دهخدامعلومیت . [ م َ می ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، چگونگی دانا بودن و اطلاع داشتن . (ناظم الاطباء).
معلومیةلغتنامه دهخدامعلومیة. [ م َ می ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج عجارده که در اصول عقاید با فرقه ٔ حازمیه یکسانند جز آنکه این گروه گویند که مؤمن کسی است که خدای تعالی را به جمیع اسماء و صفاتش بشناسد و چنانچه برخلاف این باشد او را مؤمن نگویند بلکه باید چنین کسی را جاهل نامید و گویند افعال بندگ
معلومیتلغتنامه دهخدامعلومیت . [ م َ می ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، چگونگی دانا بودن و اطلاع داشتن . (ناظم الاطباء).
معلومیةلغتنامه دهخدامعلومیة. [ م َ می ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج عجارده که در اصول عقاید با فرقه ٔ حازمیه یکسانند جز آنکه این گروه گویند که مؤمن کسی است که خدای تعالی را به جمیع اسماء و صفاتش بشناسد و چنانچه برخلاف این باشد او را مؤمن نگویند بلکه باید چنین کسی را جاهل نامید و گویند افعال بندگ
نامعلومیلغتنامه دهخدانامعلومی . [ م َ ] (حامص مرکب ) نامشخصی . معلوم و معین نبودن . صفت نامعلوم . رجوع به نامعلوم شود.