معنجدلغتنامه دهخدامعنجد. [ م ُ ع َ ج َ ] (ع ص ) تیزخشم . غضبناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تیزخشملغتنامه دهخداتیزخشم . [ خ َ ] (ص مرکب ) که زود خشم آرد. که زود به غضب آید. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). مُعَنجَد. (منتهی الارب ) : تا ترا کبر تیزخشم نکردتا ترا چشم توبه چشم نکرد. سنائی .تیزخشمی زودخشنودی قناعت پیشه ای داروی هر