لغتنامه دهخدا
معوق . [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع ص ) بر درنگ داشته شده و بازداشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بازداشته شده و دربندداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). || تعویق شده و درنگ شده . (ناظم الاطباء). پس افتاده . به دیری کشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معوق گذ