معکنةلغتنامه دهخدامعکنة. [ م ُ ع َک ْ ک َ ن َ ] (ع ص )جاریة معکنة؛ دختر که شکمش نورد و شکن دار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختری که از فربهی شکمش نورددار و باچین باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محقنةلغتنامه دهخدامحقنة. [ م ِ ق َ ن َ ] (ع اِ) ابزاری که بدان حقنه می کنند. (ناظم الاطباء). دستور. شیشه ٔ اماله .(یادداشت مرحوم دهخدا). ایریگاتور : اگر قرحه کهن بود، نخست رحم بباید شست به ماءالعسل به محقنه و زراقه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).