معیللغتنامه دهخدامعیل . [ م َ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گردیدن . عَیل . عَیلَة. عُیول . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || حاجتمند گردانیدن کسی را و درمانده نمودن . عَیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاجز گردانیدن . (آنندراج ). و رجوع به عیل شود. || خرامان و خم
معیللغتنامه دهخدامعیل . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ) به خود رهاشده . یله شده . (از اقرب الموارد). || کسی که غذای او تباه گشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد).
معیللغتنامه دهخدامعیل . [ م ُ] (ع ص ) مرد بسیارعیال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شخصی که بسیار عیال دارد. (غیاث ) (آنندراج ). مرد بسیارعیال و عیال بار. (ناظم الاطباء). عیالومند. عیالمند.عیالوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دست اقبال ار نه
غذای هواپیماairline meal, in-flight mealواژههای مصوب فرهنگستانغذایی که با هدف مصرف در هواپیما تولید میشود
آرد استخوانbone mealواژههای مصوب فرهنگستانپودری که از استخوان حیوان پس از گرفتن چربی آن تهیه میشود و از آن بهعنوان مکمل غذا در غذای انسان و حیوان استفاده میشود
طرحریزی غذاmeal planningواژههای مصوب فرهنگستانتدوین و تهیۀ الگویی مناسب برای تأمین مواد غذایی براساس علائق و بودجه و نیازهای تغذیهای افراد
معیلةلغتنامه دهخدامعیلة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) مؤنث معیل . زن بسیارعیال . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عیلةلغتنامه دهخداعیلة. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فقیر و محتاج شدن . (از اقرب الموارد). عَیل . عُیول . مَعیل . رجوع به عیل و عیول و معیل شود.
معیلةلغتنامه دهخدامعیلة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) مؤنث معیل . زن بسیارعیال . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).