لغتنامه دهخدا
تردامنی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) ملوثی . گناهکاری . معیوبی . (شرفنامه ٔ منیری ). گناهکاری و فاسقی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری . (ناظم الاطباء) : وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت تردامنی بود که دم از صبحدم زند.