مغاندیشلغتنامه دهخدامغاندیش . [ م َ اَ] (نف مرکب ) متعمق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ژرف اندیش . که به مغ سخن یا موضوع اندیشد : با همه فرزانگی و عقل مغاندیش بر خر مغ عاشقم که پیر و جوانم . سوزنی .و رجوع به مغ شود.
فرزانگیلغتنامه دهخدافرزانگی . [ف َ ن َ / ن ِ ] (حامص ) حکمت . خِرد. خردمندی . عاقلی . بخردی . (یادداشت به خط مؤلف ). در زبان پهلوی فرزانکیه ، از: فرزانک + ئیه که یاء نسبت است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : گوی پیشرو نام او خانگی