مغترلغتنامه دهخدامغتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) فریفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغترار شود.
مغثرلغتنامه دهخدامغثر.[ م ِ ث َ ] (ع اِ) شلم مانندی است شیرین مانند انگبین گنده بوی که از درخت عرفط نر و رمث و عشر برمی آید و می خورند آن را. مُغثور. ج ، مغاثیر. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). شلم مانندی گنده بوی و شیرین که از درخت ثمام و رمث و عشر گیرند و خورند. ج ، مغاثر. (از ناظم الاطباء). چ
مغاثرلغتنامه دهخدامغاثر. [ م َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ مِغثَر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مغثر شود.
مغاثیرلغتنامه دهخدامغاثیر. [م َ ] (ع اِ) ج ِ مُغثور. (از ع ، مص ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مغثور شود.
مغثورلغتنامه دهخدامغثور. [ م ُ ] (ع اِ) شلم مانندی گنده بوی و شیرین . ج ، مغاثیر. (ناظم الاطباء). مِغثَر. (منتهی الارب ). مِغثَر. مِغثار. لغتی است در مُغفور. (از اقرب الموارد). و رجوع به مغثر و مغفور شود.
مغترفلغتنامه دهخدامغترف . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) جایی که از آنجا آب به مشت بردارند. جایی که از آن آب برگیرند : هست اغتراف خلق ز بحر سخای اودیر است گفته اند که البحر مغترف .(سندبادنامه ص 133).
مغترفلغتنامه دهخدامغترف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آب به مشت برگیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه به مشت آب برگرفته می نوشد. (ناظم الاطباء).
مغترفیلغتنامه دهخدامغترفی . [ م ُ ت َ رِ فی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مغترف که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
مغترزلغتنامه دهخدامغترز. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) پا در رکاب آورنده و رونده که نزدیک آید او را سفر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
مغلغتنامه دهخدامغ. [ م َ ] (ص ) ژرف که به تازی عمیق گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).گود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این بیماری چند گونه بود یک گونه بر پوست سر بود و دور و مغ نبود و دیگر مغتر بود و به وی ریمی بود... (هدایةالمتعلمین چ متینی ص <spa
مغترفلغتنامه دهخدامغترف . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) جایی که از آنجا آب به مشت بردارند. جایی که از آن آب برگیرند : هست اغتراف خلق ز بحر سخای اودیر است گفته اند که البحر مغترف .(سندبادنامه ص 133).
مغترفلغتنامه دهخدامغترف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آب به مشت برگیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه به مشت آب برگرفته می نوشد. (ناظم الاطباء).
مغترفیلغتنامه دهخدامغترفی . [ م ُ ت َ رِ فی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مغترف که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
مغترزلغتنامه دهخدامغترز. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) پا در رکاب آورنده و رونده که نزدیک آید او را سفر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ).