مغدادلغتنامه دهخدامغداد. [ م ِ ] (ع ص ) بسیارخشم از مرد و زن یا پیوسته خشم . (منتهی الارب ). رجل مغداد؛ مرد بسیار خشم و پیوسته در خشم ، و چنین است امراءة مغداد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغدادلغتنامه دهخدامغداد.[ م َ ] (اِخ ) نام بغداد است . (آنندراج ). لغتی است در بغداد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مغدودلغتنامه دهخدامغدود. [ م َ ] (ع ص ) شتر طاعون زده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
پیوسته خشملغتنامه دهخداپیوسته خشم . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه همواره غضبناک بود: مغداد؛ بسیار خشم از مرد و زن ، یا پیوسته خشم . (منتهی الارب ).
اصمغدادلغتنامه دهخدااصمغداد.[ اِ م ِ ] (ع مص ) باد کردن از پیه یا بیماری . المُصْمَغِدّ؛ المنتفخ من شحم او مرض . (از قطر المحیط).