مغررلغتنامه دهخدامغرر. [م ُ غ َرْ رِ ] (ع ص ) بیفکر و بی اندیشه و بی پروا و غافل و کسی که خود را در خطر اندازد. (ناظم الاطباء).
مغرورلغتنامه دهخدامغرور. [ م َ ] (ع ص ) فریفته . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گول خورده و فریفته شده . (ناظم الاطباء) : تو مغرور خویشی ندانی همی که جمشید را نیست زینها غمی . فردوسی .نشاید شد به جاه و م