مغوشالغتنامه دهخدامغوشا. [ م ُ / م َ ] (اِ) گروهی از آتش پرستان و مغان . (ناظم الاطباء). مأخوذ ازآرامی که خود مأخوذ از مغوش فارسی است . مجوس . زردشتی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مجوس و مغ شود.
مغوصةلغتنامه دهخدامغوصة. [ م ُ غ َوْ وَ ص َ ] (ع ص ) زن که به حیض بهانه کند بر شوی . منه الحدیث :لعن اﷲ الغائصة و المغوصة. (منتهی الارب ). زنی که حیض بهانه کند و با شوی نزدیکی نکند. (ناظم الاطباء).
مغاشةلغتنامه دهخدامغاشة. [ م ُ غاش ْ ش َ ] (ع مص ) سبقت کردن و شتابی کردن و مبادرت نمودن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مغشیلغتنامه دهخدامغشی . [ م َ شی ی ] (ع ص ) سراسیمه و حیران . (ناظم الاطباء).- مغشی علیه ؛ بیهوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیهوش شده . از هوش بشده . از هوش رفته . بی خویشتن . بیخود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ینظ