خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغول
/moqol/
معنی
۱. قومی زردپوست ساکن آسیای مرکزی.
۲. هریک از افراد این قوم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
Mongol, Mongolian, Mongoloid
-
جستوجوی دقیق
-
مغول
لغتنامه دهخدا
مغول . [ م ِغ ْ وَ ] (ع اِ) سیخ کارد که در میان عصا وتازیانه دارند به هندی کپتی یا شمشیری است شبیه مشمل مگر از آن باریکتر و درازتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیخ کارد که در میان عصا و تازیانه دارند و شمشیر باریک دراز. (ناظم الاطباء). آهنی که در میان...
-
مغول
لغتنامه دهخدا
مغول . [ م ُ ] (اِ) فردی از قوم مغول : همچنان کآنجا مغول حیله دان گفت می جویم کسی از مصریان .مولوی (مثنوی چ خاور ص 150).
-
مغول
لغتنامه دهخدا
مغول . [ م ُ ] (اِخ ) قومی است معروف . (غیاث ) (آنندراج ) . و رجوع به مدخل بعد شود.
-
مغول
لغتنامه دهخدا
مغول . [ م ُ غُل ْ ] (اِخ ) یکی از اقوام زردپوستی است که اصلاً در قسمتی از آسیای مرکزی و شرقی زندگی می کردند. این قوم از طوایف متعدد مرکب بوده اند که از جهت کثرت عدد خانواده و وسعت اراضی با یکدیگر اختلاف بسیار داشته اند و مهمترین این طوایف عبارت بودن...
-
مغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مغل› moqol ۱. قومی زردپوست ساکن آسیای مرکزی.۲. هریک از افراد این قوم.
-
واژههای مشابه
-
ذات مغول
لغتنامه دهخدا
ذات مغول . [ ت ُ م ِغ ْ وَ ] (ع ص مرکب ) فرس ذات مغول ؛ اسپ پیشی گیرنده .
-
مغول کبیر
لغتنامه دهخدا
مغول کبیر. [ م ُ غ ُ ل ِ ک َ ] (اِخ ) عنوانی است که مورخان اروپایی به سلاله ٔ مغولی هند (گورکانیان هند) داده اند. مؤسس این سلسله ظهیرالدین محمد بابر پسر عمر شیخ و از احفاد تیمور گورکانی است . و رجوع به گورکانیان هندو بابر ظهیرالدین محمد و تیموریان د...
-
مغول کبیر
لغتنامه دهخدا
مغول کبیر.[ م ُ ل ِ ک َ ] (اِخ ) نام الماسی است از آن ایران به وزن 279 قیراط... (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مغول آباد
لغتنامه دهخدا
مغول آباد. [ م ُ غُل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود که در بخش ابهر شهرستان زنجان است و 263 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
پرکه مغول
لغتنامه دهخدا
پرکه مغول . [ ] (اِخ ) یکی از امراء عهد تیموریان . و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطه ٔ حدوث اصناف فترات و ظهور انواع حادثات پرتو اندیشه ٔ هیچیک از ملوک و حکام بر تسخیر آن قلعه نتافت تا در این اوقات [ ی...
-
خدای داد مغول
لغتنامه دهخدا
خدای داد مغول . [ خ ُ دِ م ُ ] (اِخ ) او از سران مغولی است که با خضر خواجه اوغلان بکاشغر تاخته بود و آنرا بدست داشت و چون امیر تیمور بجنگ قمرالدین خان مغول رفت و قمرالدین را شکست . قمرالدین و ساربوغا و عادلشاه در سیکیز بغاج بار دیگر بهم پیوستند و سر ...
-
هلاکو خان مغول
واژهنامه آزاد
هلاکو یا هولائو معروف به هلاکو خان یکی از چهار پسر تولی خان و نوهٔ چنگیزخان بود. مادر و نیز همسرش هر دو عیسوی مذهب بودند. مادرش زنی عیسوی مذهب موسوم به سرقویتی بیگی بود و زنش دوقوز خاتون نیز مسیحی بود. برادر بزرگ او قوبلای خان نخستین امپراتور سلسله ی...
-
واژههای همآوا
-
مقول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) گفته شده . 2 - (اِ.) گفتار. 3 - محمول .