میفاضلغتنامه دهخدامیفاض . (ع ص ) ناقة میفاض ؛ ماده شتر شتاب رو. (منتهی الارب ، ماده ٔ وف ض ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مفآدلغتنامه دهخدامفآد. [ م ِ ] (ع اِ) مِفاءَد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مفأد.ج ، مفائید. (اقرب الموارد). و رجوع به مفأد شود.
مفائدلغتنامه دهخدامفائد. [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مِفاءَد، به معنی بابزن و آتشکاو. (آنندراج ). ج ِ مفأد و مفأدة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مفأد و مفأدة شود.
مفاضلغتنامه دهخدامفاض . [ م ُ ] (ع ص ) نعت مفعولی از افاضة. و رجوع به افاضة شود. || مستوی و برابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- رجل مفاض ؛ مردی که شکم و سینه ٔ او برابر باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترکیب بعد شود.- مفاض البط
مفیادلغتنامه دهخدامفیاد. [ م ِف ْ ] (ع ص ) آنکه بسیار خرج می کندو فایده می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
بابزنلغتنامه دهخدابابزن . [ زَ ] (اِ) آهنی بود دراز که مرغ بدان بریان کنند و گوشت نیز و غیر اینها. (لغت فرس چ اقبال ص 385). تشت آهنین بود که گوشت برو بریان کنند. (لغت فرس چ هرن ص 105). سیخ کباب را گویند مطلقاً، خواه آهنی باشد،