مفاجاءةلغتنامه دهخدامفاجاءة. [ م ُ ج َ ءَ ] (ع مص ) ناگاه برآمدن بر کسی و بی مهلت و درنگ گرفتن آن را. فِجاء. (از ناظم الاطباء). ناگهان بر کسی حمله کردن چنانکه نداند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاجاة و مفاجات شود.
مفاجاةلغتنامه دهخدامفاجاة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی راناگاه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فِجاء. (منتهی الارب ). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءة شود.
مفاجةلغتنامه دهخدامفاجة. [ م َ ج َ ] (ع ص ) مرد گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد احمق . (از اقرب الموارد).
مفاجةلغتنامه دهخدامفاجة. [ م ُ فاج ْ ج َ ] (ع مص ) میان پای از هم بازنهادن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). میان دو پا را از هم گشاده راه رفتن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاج شود.
مفازهلغتنامه دهخدامفازه . [ م َ زَ / زِ ] (از ع ، اِ) مفازة. بیابان بی آب و علف . فلات بی آب . کویر. ج ، مفازات : زآنکه نامی بیند و معنیش نی چون بیابان را مفازه گفتنی . مولوی .در جهان باژگونه زین بس
مفاجاةلغتنامه دهخدامفاجاة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی راناگاه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فِجاء. (منتهی الارب ). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءة شود.
مفاجاءًلغتنامه دهخدامفاجاءً. [ م ُ ج َ ئَن ْ ] (ع ق ) به ناگهان . ناگهانی . بغتةً : اگر بی باکی مکابره ای آرد و مفاجاءً مخاطره ای افتد دست تدارک از تلافی آن قاصر ماند. (سندبادنامه ص 89). و رجوع به مفاجا و مفاجاءة و مفاجاة شود.
مفاجیلغتنامه دهخدامفاجی ٔ. [ م ُ ج ِءْ ] (ع ص ) به ناگاه درآینده بر کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به ناگاه حمله کننده بر کسی . (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاجاة و مفاجاءة شود. || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفاجاتلغتنامه دهخدامفاجات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. (آنندراج ). مفاجاة. ناگاه گرفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا و مفاجاة و مفاجاءة شود.- به مفاجات ؛ ناگهان . به ناگاه . بغتةً : به بعضی م