مفتون کردن

مترادف

شیفته کردن، عاشق کردن، فریفته کردن، شیدا کردن، دلباخته کردن، مجذوب کردن ≠ فتنه کردن

جست‌وجوی دقیق

مفتون کردن

دیکشنری فارسی به عربی

هريسة

مفتون کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

allure, bewitch, captivate, take

مفتون کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

شیفته کردن، عاشق کردن، فریفته کردن، شیدا کردن، دلباخته کردن، مجذوب کردن ≠ فتنه کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

مفتون

لغت‌نامه دهخدا

مفتون . [ م َ ] (ع ص ) در فتنه افتاده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیوانه . || عقل و مال رفته .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیفته . عاشق . (از غیاث ) (از آنندراج ). شیفته . ربوده دل . عاشق . (از ناظم الاطباء).

مفتون

لغت‌نامه دهخدا

مفتون . [ م َ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). آزمایش . و منه قوله تعالی : بأیکم المفتون . و باء در این آیت به معنی فی یا زائده است . و این کلمه مصدر است مانند معقول . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).

مفتون

فرهنگ فارسی عمید

۱. ویژگی کسی که در‌فتنه‌انداخته‌شده.۲. شیفته؛ فریفته؛ عاشق.

مفتون

دیکشنری فارسی به انگلیسی

enchant, rapt

مفتون

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شیفته ، دیوانه

جست‌وجوی متن

charmed

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جذاب، مفتون

مفتون آذربایجانی

لغت‌نامه دهخدا

مفتون آذربایجانی . [ م َ ن ِ ذَ ] (اِخ )رجوع به مفتون دنبلی و مجمع الفصحاء ج 2 ص 483 شود.

مفتون

لغت‌نامه دهخدا

مفتون . [ م َ ] (ع ص ) در فتنه افتاده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیوانه . || عقل و مال رفته .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیفته . عاشق . (از غیاث ) (از آنندراج ). شیفته . ربوده دل . عاشق . (از ناظم الاطباء).

spellbound

دیکشنری انگلیسی به فارسی

طلسم شده، افسون شده، مسحور، مجذوب، مفتون

spellbinds

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جادوگران، سحر کردن، مجذوب کردن، مفتون ساختن

جست‌وجوی هم‌آغاز

مفتون

لغت‌نامه دهخدا

مفتون . [ م َ ] (ع ص ) در فتنه افتاده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیوانه . || عقل و مال رفته .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیفته . عاشق . (از غیاث ) (از آنندراج ). شیفته . ربوده دل . عاشق . (از ناظم الاطباء).

مفتون

لغت‌نامه دهخدا

مفتون . [ م َ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). آزمایش . و منه قوله تعالی : بأیکم المفتون . و باء در این آیت به معنی فی یا زائده است . و این کلمه مصدر است مانند معقول . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).

مفتون

فرهنگ فارسی عمید

۱. ویژگی کسی که در‌فتنه‌انداخته‌شده.۲. شیفته؛ فریفته؛ عاشق.

مفتون

دیکشنری فارسی به انگلیسی

enchant, rapt

مفتون

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شیفته ، دیوانه

جست‌وجوی هم‌قافیه

مفتون

لغت‌نامه دهخدا

مفتون . [ م َ ] (ع ص ) در فتنه افتاده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیوانه . || عقل و مال رفته .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیفته . عاشق . (از غیاث ) (از آنندراج ). شیفته . ربوده دل . عاشق . (از ناظم الاطباء).

مفتون

لغت‌نامه دهخدا

مفتون . [ م َ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). آزمایش . و منه قوله تعالی : بأیکم المفتون . و باء در این آیت به معنی فی یا زائده است . و این کلمه مصدر است مانند معقول . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).

مفتون

فرهنگ فارسی عمید

۱. ویژگی کسی که در‌فتنه‌انداخته‌شده.۲. شیفته؛ فریفته؛ عاشق.

مفتون

دیکشنری فارسی به انگلیسی

enchant, rapt

مفتون

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شیفته ، دیوانه

ترجمه مقاله