مفردسلغتنامه دهخدامفردس . [ م ُ ف َ دَ ] (ع ص ) صدر مفردس ؛ سینه ٔ فراخ . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفردسوارلغتنامه دهخدامفردسوار. [ م ُ رَ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) یکه تاز. (آنندراج ). کسی که تنها و یکه سوار می شود. (ناظم الاطباء) : خبر داد عارض که سیصدهزاربرآمد دلیران مفردسوار. نظامی .ز مفردسواران دانسته کارز لشکر رقم کرده ای
مفردسوارلغتنامه دهخدامفردسوار. [ م ُ رَ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) یکه تاز. (آنندراج ). کسی که تنها و یکه سوار می شود. (ناظم الاطباء) : خبر داد عارض که سیصدهزاربرآمد دلیران مفردسوار. نظامی .ز مفردسواران دانسته کارز لشکر رقم کرده ای