مفطراتلغتنامه دهخدامفطرات . [ م ُ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفطرة.- مفطرات روزه ؛ آنچه روزه را بشکند. چیزهایی که روزه را باطل کند، از قبیل خوردن ، آشامیدن ، جماع ، فروبردن گرد و غبار غلیظ، کذب بر خداو رسول و جز اینها. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مفتریاتلغتنامه دهخدامفتریات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُفتَری ̍. فرابافته ها. سخنان بربافته . کلمات بهم بربافته : أم یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون اﷲ اًن کنتم صادقین . (قرآن 13/11). پس آن وز
مُفْتَرَيَاتٍفرهنگ واژگان قرآن افتراء بسته شده ها - به دروغ نسبت داده شده ها (افتراء : کاري را به غير کننده اش نسبت دادن)
مفترضلغتنامه دهخدامفترض . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) فرموده ٔ خدای . (مهذب الاسماء) (السامی ). فریضه کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : پس نکو گفت آن رسول خوش جوازذره ای عقلت به از صوم و نماززآنکه عقلت جوهر این دو عرض این
مفترطلغتنامه دهخدامفترط. [ م ُت َ رِ ] (ع ص ) آنکه فرزند نارسیده از وی فوت گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
مفطرةلغتنامه دهخدامفطرة. [ م ُ طِ رَ ] (ع ص ) تأنیث مفطر. ج ، مفطرات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفطر شود.
مفطرلغتنامه دهخدامفطر. [ م ُ طِ ] (ع ص ) روزه گشاینده . (مهذب الاسماء). افطارکننده . روزه گشاینده . ج ، مفاطیر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). افطارکننده . ج ، مفاطیر، که برخلاف قیاس است و گویند: قوم مفاطیر. (از اقرب الموارد). || روزه شکن . آنچه روزه را بشکند. امری که روزه
روزهلغتنامه دهخداروزه . [ زَ / زِ ] (ص نسبی ، اِ) (از: روز +ه نسبت ). منسوب به روز: یکروزه ، دوروزه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اغلب بصورت مرکب آید : یک کف پست تو بصحرای عشق برگ چهل روزه تماشای عشق . ن