مفکوکلغتنامه دهخدامفکوک . [ م َ ] (ع ص ) رهاشده . آزادشده . || باز شده . گشادشده . || بسته نشده از تشدید. || معاف شده . (ناظم الاطباء). || جداکرده . جداشده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مفکوک شدن ؛ جدا شدن . منشعب شدن : آن جماعت چون دیده ا
مفککلغتنامه دهخدامفکک . [ م ُ ف َک ْ ک َ ] (ع ص ) گشاده شده . باز شده . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مقتضبلغتنامه دهخدامقتضب . [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) بریده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).بریده شده و قطعشده . || شعر مقتضب ؛ شعر بدیهه گفته شده . (ناظم الاطباء). شعر مُرتَجَل و همچنین است کلام مقتضب . || آن که کاری بر عهده ٔ اوگذارند و او نتواند آن را نیک انجام دهد.