مقتبةلغتنامه دهخدامقتبة. [ م ُ ت َب ْ ب َ ] (ع ص ) ید مقتبة؛ دست بریده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اقتباب شود.
مکتبیلغتنامه دهخدامکتبی . [ م َ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به مکتب . وابسته به مکتب . مکتب رو: هر بچه مکتبی این مطلب را به خوبی می داند. و رجوع به مکتب شود.