خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقتصد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقتصد
/moqtased/
معنی
۱. صرفهجو.
۲. [قدیمی] میانهرو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صرفهجو ≠ مسرف
۲. میانهرو
دیکشنری
economical, economizer, frugal, sparing, thrifty
-
جستوجوی دقیق
-
مقتصد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqtased ۱. صرفهجو.۲. [قدیمی] میانهرو.
-
مقتصد
واژگان مترادف و متضاد
۱. صرفهجو ≠ مسرف ۲. میانهرو
-
مقتصد
لغتنامه دهخدا
مقتصد. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) میانه رو درنفقه ٔ عیال ، یعنی نه مسرف نه تنگ گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || میانه رو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه از افراط و تفریط بپرهیزد. آنکه میان سابق و ظالم باشد، چه ظال...
-
مقتصد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ ص ) [ ع . ] (اِفا.)میانه رو، صرفه - جو.
-
مقتصد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
economical, economizer, frugal, sparing, thrifty
-
مقتصد
دیکشنری فارسی به عربی
مقتصد
-
مقتصد
دیکشنری عربی به فارسی
صرفه جو , مقتصد , با صرفه , اندک , ميانه رو , ساده , خانه دار
-
واژههای مشابه
-
مُّقْتَصِدٌ
فرهنگ واژگان قرآن
میانه رو- معتدل (اقتصاد به معناي گرفتن قصد ، و قصد به معناي ميانه است ، پس اقتصاد به معناي ميانه روي در امور و پرهيز از افراط و تفريط در امور است ، و امت مقتصده امتي است که در امر دين و تسليم نسبت به دستورات الهي ميانه رو و معتدل باشد )
-
جسم مقتصد
لغتنامه دهخدا
جسم مقتصد. [ ج ِ م ِ م ُ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر جسمی است که بطور ناقص حاجز از ابصار ماورای خود باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
-
واژههای همآوا
-
مُّقْتَصِدٌ
فرهنگ واژگان قرآن
میانه رو- معتدل (اقتصاد به معناي گرفتن قصد ، و قصد به معناي ميانه است ، پس اقتصاد به معناي ميانه روي در امور و پرهيز از افراط و تفريط در امور است ، و امت مقتصده امتي است که در امر دين و تسليم نسبت به دستورات الهي ميانه رو و معتدل باشد )
-
جستوجو در متن
-
با صرفه
دیکشنری فارسی به عربی
مقتصد
-
صرفه جو
دیکشنری فارسی به عربی
رخيص , مقتصد