مقرةلغتنامه دهخدامقرة. [ م َ ق َرْ رَ ] (ع اِ) حوض خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حوض کوچک و گویند حوض بزرگی که آب در آن جمع آید. (از اقرب الموارد). || سبوی خرد، لغت یمانی است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرحلغتنامه دهخدامقرح . [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) که سبب ریش و قرحه شود. که تولید جراحت کند . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دارویی که رطوبتهای بین اجزای جلد را به تحلیل برد و مواد ردیه را جذب کند و سبب تولید قرحه شود مثل بلادر. (ازکتاب قانون ص 149). دوایی را نام
مقرعلغتنامه دهخدامقرع . [ م ِ رَ ] (ع اِ) آوندی است که در وی خرما فراهم آورده شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرعلغتنامه دهخدامقرع . [ م ُ رَ] (ع ص ) آنکه کوفته شد پس برداشت سر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه چون لجام آن را بکشند، سر را بردارد و بلند کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرعیلغتنامه دهخدامقرعی . [ م ِ رَ ] (ع ص نسبی ) مقرعه زن . (مهذب الاسماء). طبل زن : ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان ز بهر کاسه زنان تخت میر روم بیار. مسعودسعد.و رجوع به ترکیب مقرعه زن ، ذیل مقرعه شود.
مقرة اتکاییpost insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای صلب برای محکم نگهداشتن قطعة برقدار و عایق کردن آن در برابر زمین یا قطعة برقدار دیگر
مقرة بسپاریpolymeric insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای که در ساخت آن دستکم یک مادة آلی به کار رفته است
مقرة بشقابیcap-and-pin insulator/ cap and pin insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای بهشکل بشقاب یا زنگولهای که تهبند آن دارای سوزن داخلی و کلاهک انتهایی است که بهصورت محوری به هم متصل شدهاند
مقرة ترکیبیcomposite insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای که دستکم از دو بخش عایق، شامل هسته و غلاف، که با تهبند به هم متصل شدهاند، تشکیل شده است
تهبندend fittingواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که مقره را به سازة نگهدارنده یا رسانا یا افزاره یا مقرة دیگر متصل میکند
انحراف محوریcamberواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهفاصلة میان محور نظری مقره و خطی منحنی که، در حالت بیباری، مرکز سطوح برش عرضی مقره را به هم متصل میکند
مقرة اتکاییpost insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای صلب برای محکم نگهداشتن قطعة برقدار و عایق کردن آن در برابر زمین یا قطعة برقدار دیگر
مقرة بسپاریpolymeric insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای که در ساخت آن دستکم یک مادة آلی به کار رفته است
مقرة بشقابیcap-and-pin insulator/ cap and pin insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای بهشکل بشقاب یا زنگولهای که تهبند آن دارای سوزن داخلی و کلاهک انتهایی است که بهصورت محوری به هم متصل شدهاند
مقرة ترکیبیcomposite insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای که دستکم از دو بخش عایق، شامل هسته و غلاف، که با تهبند به هم متصل شدهاند، تشکیل شده است