مقروءلغتنامه دهخدامقروء. [ م َ ] (ع ص ) خوانده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و باید که شعراو بدان درجه رسیده باشد که در صحیفه ٔ روزگار مسطورباشد و بر السنه ٔ احرار مقروء. (چهارمقاله چ معین ص 47). تا مسطور و مقروء نباشد این معنی بحاص
مقرولغتنامه دهخدامقرو. [ م َ رُوو ] (ع ص ) خوانده شده و خوانا و قابل خواندن . مقرؤ. (ناظم الاطباء). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقْری ّ. (از اقرب الموارد). خوانا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مقروءةلغتنامه دهخدامقروءة. [ م َ ءَ ] (ع ص ) صحیفة مقروءة؛ نامه ٔ خوانده و صحیفة مَقرُوَّة و مَقریّة، مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقروء شود.
مقریلغتنامه دهخدامقری . [ م َ ری ی ] (ع ص ) خوانده و خوانا. (ناظم الاطباء). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقرُوّ. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقریة شود.
مقرولغتنامه دهخدامقرو. [ م َ رُوو ] (ع ص ) خوانده شده و خوانا و قابل خواندن . مقرؤ. (ناظم الاطباء). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقْری ّ. (از اقرب الموارد). خوانا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
خوانندهلغتنامه دهخداخواننده . [ خوا / خا ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) قاری . آنکه خواند. آنکه تواند خواندن کتابت را. (یادداشت بخط مؤلف ). مقری . ج ، خوانندگان : بهر سو همی رفت خواننده ای که بهرام را پر
مصحفلغتنامه دهخدامصحف . [ م ُ / م َ / م ِ ح َ ] (ع اِ) نامه های فراهم آورده شده . (ناظم الاطباء). || کراسه . ج ، مصاحف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کراسه .(دهار) (زمخشری ). رجوع به کراسه شود. || چیزی که در او صحیفه ها
مقروءةلغتنامه دهخدامقروءة. [ م َ ءَ ] (ع ص ) صحیفة مقروءة؛ نامه ٔ خوانده و صحیفة مَقرُوَّة و مَقریّة، مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقروء شود.