مکتلغتنامه دهخدامکت . [ م َ ] (ع مص ) مقیم شدن به جایی . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). لغتی است در مکث و یا ابدال آن . (از اقرب الموارد).
مقتلغتنامه دهخدامقت . [ م َ ] (ع مص ) دشمن داشتن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن ). دشمن گرفتن . مقاتة. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). دشمن گرفتن و دشمن داشتن به دشمنی سخت . (از ناظم الاطباء). به جهت امر قبیحی کسی را به شدت دشمن داشتن . (از اقرب الموارد). || نکاح المقت ؛ نکاح ک
مقدلغتنامه دهخدامقد. [ م َ ق َدد ] (اِخ ) دهی است به اردن که می را به وی نسبت کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قریه ای است در شام و گویند در حمص . (از معجم البلدان ). و رجوع به مقدی شود.
مقدلغتنامه دهخدامقد. [ م َ ق َدد ] (ع اِ) راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هو مستقیم المقد. (اقرب الموارد). || زمین هموار. (مهذب الاسماء). جای مستوی و برابر. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیابان هموار. (منتهی الارب ) (آنندراج )
مقیدلغتنامه دهخدامقید. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) بسته شده و بندشده و در قید کرده . (ناظم الاطباء). بسته . بند کرده . بندی . به بند. به زنجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچنان مقید و مسلسل در بند بلا بگذاشت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 46</sp
واجب مقیدلغتنامه دهخداواجب مقید. [ ج ِ ب ِ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب مقید در برابرواجب مطلق است و آن امری است که وجوبش بر مقدمه ٔ وجودش متوقف باشد مانند زکوة که موقوف بر نصاب است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کلمه های واجب و واجب مطلق و وجوب و کشاف اصطلاحات الفنون ص <
مقیدلغتنامه دهخدامقید. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) بسته شده و بندشده و در قید کرده . (ناظم الاطباء). بسته . بند کرده . بندی . به بند. به زنجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچنان مقید و مسلسل در بند بلا بگذاشت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 46</sp
نامقیدلغتنامه دهخدانامقید. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ص مرکب ) آزاد.که در قید و بندی نیست . نامشروط. بدون قید و شرط.
آب مقیدbound waterواژههای مصوب فرهنگستانآبی که بخشی از یک سامانه مانند بافت یا خاک است و تا دمای حدود 20- درجۀ سلسیوس بلور یخ در آن تشکیل نمیشود