لغتنامه دهخدا
مقیمای زرکش . [ م ُ ی ِ زَ ک َ ] (اِخ ) از مردم رشت و از شاعران قرن یازدهم بود. از اوست :ماه ار به منزلش نه به دستور می رودحسنی ندارد از همگی نور می رودسحری است از کمان که بغل بازمی کندناز تو چون به خانه اش از دور می رود.و رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص <span